آیت الله جوادی آملی بیان داشتند:« در دعاي ديگر وجود مبارک امام سجاد(صلوات الله و سلامه عليه) پناهنده ميشود. آن جنبه اثباتي است که خدايا «تَوِّجْنِي بِالْكِفَايَةِ، وَ سُمْنِي حُسْنَ الْوِلَايَة» از ذات اقدس الهي مسئلت ميکند، من پناه ميبرم به تو از اينکه سمتي را قبول بکنم و از عهدهاش بر نيايم، پناه ميبرم […]
آیت الله جوادی آملی بیان داشتند:« در دعاي ديگر وجود مبارک امام سجاد(صلوات الله و سلامه عليه) پناهنده ميشود. آن جنبه اثباتي است که خدايا «تَوِّجْنِي بِالْكِفَايَةِ، وَ سُمْنِي حُسْنَ الْوِلَايَة» از ذات اقدس الهي مسئلت ميکند، من پناه ميبرم به تو از اينکه سمتي را قبول بکنم و از عهدهاش بر نيايم، پناه ميبرم به تو از کسي که نتواند سمتي را اداره کند و در يک کشور آن سمت را قبول کند، پناه ميبرم به تو که سمت را به کسي بدهيم که او نتواند مملکت را اداره کند. اين حرفها بوسيدني نيست؟ اينکه ميبينيد ما وقتي حرم رفتيم در و ديوار اينها را ميبوسيم براي همين است.»
مراسم تجلیل از نیم قرن فعالیت یار سابق انقلاب، آیت الله واعظ طبسی، با پیام آیت الله جوادی آملی امروز در تالار قدس کتابخانه مرکزی رضوی مشهد برگزار گردید.
متن کامل پیام این مرجع تقلید شیعیان بدین شرح است:
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الأئمة الهداة المهديين سيما خاتم الأنبياء و خاتم الأوصياء عليهما آلاف التحية و الثناء بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء إلي الله».
مقدم شما فرهيختگان بزرگان علما صاحبنظران را گرامي ميداريم و از برگزار کنندگان اين نشست عظيم فرهنگي و ديني و علمي حقشناسي ميکنيم. از همه مديران به ويژه مرحوم آيت الله واعظ طبسي(رضوان الله تعالي عليه) حقشناسي ميکنيم که با مديريت صحيح و تدبير تام به اين نظام پربرکت اسلامي خدمت کردهاند و خدمت ميکنند.
اما اساس مديريت و سرپرستي يک فنّ يا يک گروه در قرآن کريم از يک حرمت ويژهاي برخوردار است، يک؛ در روايات اهل بيت از عظمتي متنعّم است، دو؛ آنچه که در جريان انقلاب اسلامي رخ داده است وظيفه مستفاد از کتاب و سنت را به عهده مديران ميگذارد، سه؛ و ساير مطالبي که در زير مجموعه اين عناوين ياد شده مطرح به خواست خدا ميشود، چهار.
اما قرآن کريم درباره مديريت – گذشته از آن خطوط کلي که در سراسر قرآن کريم مطرح است – دو نمونه را قرآن يادآور ميشود که يکي مربوط به برجسته ترين کار يک مملکت است ديگري ناظر به ساده ترين و بي پيرايه ترين کار يک کشور است. در کشور اين دو قطب اساس کار هستند و متوسطاتي هم دارند. قطب اول قطب وزارت است. وزير کسي است که ثقل مملکت روي دوش اوست. وزر يعنی سنگيني، وزير به کسي ميگويند که سنگيني حکومت به عهده او باشد.
وقتي موساي کليم به ذات اقدس الهي عرض ميکند هارون را وزير من قرار بده، يعني اين بار سنگين را او به عهده بگيرد که يار من باشد ﴿وَ اجْعَلْ لي وَزيراً مِنْ أَهْلي﴾[۱] که اين وزير بتواند بار نبوت را رسالت را ولايت را امامت را تاحدودي به دوش بگيرد. وزير به چنين شخصيتي ميگويند.
کسي مي تواند وزير باشد که در علميت آنچه شايسته وزارت و بايسته وزارت است بداند و آنچه شايسته عمل و تدبير و اجرائيات است بداند و عمل کند.
در قرآن کريم نمونه وزير کامل را در جريان کشور پهناور آن روز مصر ذکر کرده است. اگر ساليان متمادي قحطي و گراني از نظر اقتصاد و ساير شؤون وابسته، يک مملکتي را تهديد بکند آن کشور نيازمند به يک مدير مدبّر و عاقل و توانمند و تواناي پاکدست است. در چنين شرايطي ذات اقدس الهي يوسف(سلام الله عليه) را براي وزارت کشور قحطي زده مصر مسئول قرار داد و يوسف مصري(سلام الله عليه) گفت که ﴿اجْعَلْني عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفيظٌ عَليمٌ﴾[۲]، اقتصاد مملکت کليد مملکت کليد وزارت اقتصاد را به دست من بده، زيرا هر وزيري اين دو سمت اصلي را داشت آن کشور موفق است: تدبير علمي که قطب فرهنگي است، يک؛ طهارت و پاکدستي و نزاهت از نارسايي، اين دو.
من واجد علم و عمل هستم؛ يعني هم در مديريت کشور قحطي زده مصر، به راههاي علمي آگاه هستم، يک؛ دستم پاک است، دو. ﴿اجْعَلْني عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفيظٌ﴾، يک؛ ﴿عَليمٌ﴾، دو؛ نه اهل اختلاس و دوستبازي بيجا هستم، چون حفيظ مال امت هستم و نه در مديريت – خداي ناکرده – کمبودي داريم، هم محقق اقتصادي هستم هم امين مالي هستم. کشور به اين دو رکن نيازمند است. اين برای عاليترين سمت يک مملکت يعني وزرات که قرآن برای وزارت اين دو عنصر اصلي را تعيين کرده است: ﴿اجْعَلْني عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفيظٌ﴾، يک؛ ﴿عَليمٌ﴾، دو.
اداره کشور در شرايط عادي آسان است اما در شرايط قحطي زده و شرايط اقتصادي هفت ساله و امثال ذلک کار آساني نيست و قرآن کريم ميگويد در مملکتي که در کارهاي اقتصادي مشکلات فراوان – تحريم و غير تحريم – دارد به کسي سمت بسپاريد که بتواند کشور را به خوبي از نظر علمي اداره کند، نياز را بداند رفع نياز را بداند، يک؛ پاک باشد، دو؛ ﴿إِنِّي حَفيظٌ عَليمٌ﴾. اين برای وزارت.
ساده ترين سمت در يک مملکت دامداري در بيابانهاست که حتی در رديف مشاغل عادي هم نيست، يک چوپان يک سمت ساده اي دارد. قرآن کريم جريان چوپاني دامنه هاي کوه و دشت را با همين دو شرط يوسفيِ مصر ذکر مي کند. وقتي وجود مبارک موساي کليم(سلام الله عليه) وارد مدين شده است و فرزندان شعيب را هدايت و تأييد کرد، آنها به پدرشان گفتند: ﴿يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ﴾[۳]، اين جوان را به عنوان چوپاني استخدام بکن براي اينکه بهترين چوپان، چوپاني است که اين دو رکن اساسي را داشته باشد: در تدبير و اداره دامها عالم و آگاه و صاحبنظر باشد، يک؛ دستش پاک باشد، دو. ﴿إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ﴾ او کسي است که در دامداري محقق است، در پاکدستي متحقق.
اين دو نمونه را که قرآن ذکر مي کند يعني آن سمتهايي که بين آن بالا و پايين هست هم همين دو حکم را دارد. کشور را سمتهاي عالي، يک؛ سمتهاي داني، دو؛ بينهما متوسطات، سه؛ اداره ميکند. هر کسي در هر زمان و زميني سمتي بخواهد داشته باشد «الحفيظ الأمين» و اگر نبود کشور آسيب ميبيند مردم آسيب ميبينند، اداره، اداره اسلامي نيست. وقتي اداره اداره قرآني است، مديريت مديريت قرآني است که اين دو عنصر باشد: علم دقيق، پاکدامني. کشور به اينها نيازمند است و بدون اينها آسيب ميبيند، اين اصل اول.
اصل دوم آن است که اگرچه کارهاي مهم سمتهاي مهم مطلوب است ولي به تنهايي رسيدن به اين سمتها کار آساني نيست، ما در همه امور حتی در ساده ترين کار نيازمند به ذات اقدس الهي هستيم، لذا مي گوييم «بحول الله تعالي اقوم و اقعد»[۴] اين اصل کلي است که قرآن کريم به ما آموخت. در نماز که براي ما مکتب است فرمود اينطور نيست که حالا شما وقتي که نشستيد خودتان بتوانيد بلند شويد، وقتي ايستاديد خودتان بتوانيد بنشينيد، اينطور نيست، «بحول الله تعالي اقوم و اقعد»، اين ساده ترين کار است اين معني توحيد است؛ اما بالاخره کسي که سمتي دارد خيال ميکند اين نشست و برخاست و کارهاي جزئي از دست او برمي آيد اما اگر سمتي پيدا کرد خواه سمت فرهنگي خواه سمت اجرايي خواه در حوزه خواه در دانشگاه، خواه در مرزداري خواه در صندوقداري فرق نميکند – اين کارها کارهای مهمي است – نيازمند به ذات اقدس الهي است.
وجود مبارک علي بن الحسين(عليهما و علي آبائهما آلاف التحية و الثناء) در اين صحيفه نوراني سجاديه که همتاي نهج البلاغه جدّش علي بن ابيطالب(صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين) است، امور فراواني را به انسان ياد مي دهند، به خدا عرض مي کند که خدايا من هم در نفي هم در اثبات هم در رسيدن به طهارت هم در نجات يافتن به آلودگي، در هر دو بخش به تو پناهنده ميشوم از تو کمک ميخواهم «تَوِّجْنِي البِالْكِفَايَةِ، وَ سُمْنِي حُسْنَ الْوِلَايَة»[۵]؛ خدايا، تدبير و مديريت و مربي بودنِ پاک و دقيق و علمي را از تو مسئلت ميکنم، اين تاج لياقت را تو به من بده، اين طور نباشد که امروز با يک نام و ناني به سمت برسم فردا به بهانه اختلاس به زندان بروم! خدايا، اين کفايت تاج است تا تو ندهي نصيب کسي نميشود.
اين دعاي نوراني امام سجاد در صحيفه سجاديه است «تَوِّجْنِي بِالْكِفَايَةِ»، که با هر درس خواندني حاصل نمي شود، با هر خانواده اي حاصل نمي شود. مديريت يک مملکت اداره يک مملکت، داشتن مالهاي سنگين به صورت امانت در يک مملکت، يک تاج است، تاج الهي است، امام سجاد اين تاج الهي را از ذات اقدس الهي مسئلت ميکند «تَوِّجْنِي بِالْكِفَايَةِ»، يک؛ «وَ سُمْنِي حُسْنَ الْوِلَايَة»، دو. اين سِمَه، اين علامت، اين نشانه، اين مدال مديريت صحيح را تو بايد بدهي. اداره کشور يعني اين. اين تاج است. ما بايد بدانيم اين تاج را روي سر هر کسي نگذاريم «تَوِّجْنِي بِالْكِفَايَةِ».
مملکت را هم کميته امدادي نمي شود اداره کرد. هر کس بايد در کنار سفره خودش بنشيند. توليد توليد توليد. اشتغال اشتغال اشتغال. ما دو تا فقر داريم: يک فقر اقتصادي که آن حُسن الکفايه و تاج کفايت و مديريت، بايد اين را کاملاً ريشه کَن کند. فقر اقتصادي قدغن است. يک فقر طبيعي داريم. فقر طبيعي مثل کودکان، سالخوردهها، بيماران افتاده، اينها اهل کار و کسب نيستند؛ نه خردسالان اهل کار و کسب هستند، نه سالمندان از کار افتاده. اين فقر طبيعي را به وسيله خانواده هايي که دستشان به وسيله اقتصاد اساسي پر است بايد تأمين بکنيم وگرنه کشور را با کميته امداد اداره کردن در شأن يک نظام اسلامي نيست.
سخن در اين نيست که شکم پر بشود، سخن در آبرو است. اين تاج است اين تاج را به سر هر کسي نمي شود نهاد. امام سجاد(صلوات الله و سلامه عليه) به خدا عرض ميکند خدايا اين تاج را تو بايد بدهي. آن فهم را که من بفهمم ريشه فقر اقتصادي کلاً صد درصد بايد قطع بشود تو بايد بدهی. فقر طبيعي هست، اگر کسي در کنار سفره پسرش باشد يا پدرش باشد يا برادرش باشد که «من بالکفايه» او هستند اين ننگ نيست، اما اداره مملکت با کميته امدادي در شأن يک نظام اسلامي نيست. اينکه امام سجاد(صلوات الله و سلامه عليه) عرض ميکند – اين صحيفه سجاديه زبور و انجيل ما شيعيان است – خدايا «تَوِّجْنِي بِالْكِفَايَةِ»، اين تاج است که من بتوانم زير مجموعه خود را عاقلانه و عالمانه کفايت کنم.
«وَ سُمْنِي حُسْنَ الْوِلَايَة»، ولي خوبي باشم والي خوبي باشم ولايت خوبي داشته باشم قلمرو ولايت من با علم صائب و عمل صالح اداره بشود. در دعاي ديگر وجود مبارک امام سجاد(صلوات الله و سلامه عليه) پناهنده ميشود. آن جنبه اثباتي است که خدايا «تَوِّجْنِي بِالْكِفَايَةِ، وَ سُمْنِي حُسْنَ الْوِلَايَة» از ذات اقدس الهي مسئلت ميکند، من پناه ميبرم به تو از اينکه سمتي را قبول بکنم و از عهدهاش بر نيايم، پناه ميبرم به تو از کسي که نتواند سمتي را اداره کند و در يک کشور آن سمت را قبول کند، پناه ميبرم به تو که سمت را به کسي بدهيم که او نتواند مملکت را اداره کند. اين حرفها بوسيدني نيست؟ اينکه ميبينيد ما وقتي حرم رفتيم در و ديوار اينها را ميبوسيم براي همين است.
چرا ما در و ديوار را ميبوسيم؟ اين حرفها در جهان زنده است. آن وقتي که از اين حرفها خبري نبود اينها اين حرفها را آوردند. ما در و ديوار را که نميبوسيم؛ ما صاحبان اين حرفها را احترام میکنيم؛ قبل از اينها اين حرفها سابقه نداشت بعد از اينها هم کسي نميتواند اينطور عمل بکند. اين بيان، نوراني است. البته دعاها ثواب دارد آن ثوابها سرجايش محفوظ است. يک وقت است که يک دعايي را براي ثواب ميخوانند، آن ثوابها همه سرجايش محفوظ است اما اينها آموزنده است تربيت کننده است.
اصل سوم اين است که مديريت کل شيء بحسبه است. يک وقت است که کسي مسئول آموزش و پرورش است، يک کسي مسئول نظامي است، يک کسي مسئول مالي است اينها يک حساب دارد، مديريت خاص دارد. يک وقت است مديريت آستان قدس رضوي است، مديريت حرم امن و حريم امن ولي مطلق خداست، او اگر بخواهد تاج مديريت و توليت را داشته باشد بايد فرهنگمدار خوبی باشد، بيان لطيف مرحوم کليني را بيان خود بداند.
ميدانيد مرحوم کليني يک مقداري با ديگران فرق دارد. مرحوم کليني در اين کتاب قيم و شريف کافي يک مقدمه دارد، آخرين خط اين مقدمه اين است: به خداي سبحان عرض ميکند که آن توفيقات را عنايت کنيد که ما وظيفهمان را انجام بدهيم فرمود: «إِذْ كَانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِي عَلَيْهِ الْمَدَارُ وَ بِهِ يُحْتَجُّ وَ لَهُ الثَّوَابُ وَ عَليْهِ الْعِقَابُ»؛[۶] قطب فرهنگي يک مملکت را عقل آن مملکت تشکيل ميدهد – اين حرف کليني است – لذا اصول کافي را با همان عقل شروع کرد.
Monday, 10 March , 2025