ذهنیت امنیت‌زده کنونی نتانیاهو تنها حاصل تاکتیک‌های سیاسی نیست، بلکه ریشه در ایدئولوژی‌ای دارد که قدرت را بر مصالحه ترجیح می‌دهد. الجزیره با انتشار یک یادداشت، ردپای فکری او را دنبال می‌کند تا نشان دهد چگونه «دیوار آهنین» ژابوتینسکی به ستون فقرات سیاست اسرائیل بدل شده است.
بیش از دو دهه حضور بنیامین نتانیاهو در رأس قدرت، اسرائیل شاهد تحولات امنیتی، سیاسی و اجتماعی متعددی بوده، اما آنچه بیش از هر چیز توجه تحلیل‌گران را به خود جلب کرده، نه دستاوردهای ملموس، بلکه الگوی رفتاری و ذهنیت خاص او برای سیاست‌ورزی است. از جنگ‌های پرهزینه گرفته تا بحران‌های داخلی، نتانیاهو همواره در کانون این طوفان ایستاده؛ گاه به‌عنوان یک «رهبر امنیتی» و گاه به‌عنوان متهمی تحت پیگرد قضایی.وبگاه شبکه الجزیره با انتشار یادداشتی به قلم «احمد الدبش» نویسنده و پژوهشگر فلسطینی با نگاهی تحلیلی به عملکرد و انگیزه‌های نتانیاهو با این عنوان که «چه کسی پشت ذهنیت ویرانگر بنیامین نتانیاهو است»، نوشت: از زمان آغاز جنگ ویرانگر اسرائیل علیه نوار غزه تا به امروز، بیشتر تحلیل‌های سیاسی اسرائیلی، عربی و بین‌المللی حاکی از آن است که قطب‌نمای واقعی سیاست‌های بنیامین نتانیاهو نه به‌سوی دستاوردهای امنیتی یا توافق‌های سیاسی بلندمدت، بلکه به‌سوی حفظ قدرت به هر قیمتی جهت‌گیری دارد، حتی اگر این امر به بهای بی‌ثباتی منطقه و تشدید تنش‌های نظامی تمام شود.این تحلیل‌ها نشان می‌دهند که جنگ‌های مکرر و تهاجمی اسرائیل در دوران نتانیاهو، لزوماً حاصل یک راهبرد سنجیده یا پروژه سیاسی جامع نبوده‌اند، بلکه بیشتر به‌عنوان تاکتیکی داخلی برای تقویت جایگاه سیاسی او، فرار از پیگردهای قضایی، منحرف کردن افکار عمومی از بحران‌های داخلی، بازسازی ائتلاف‌های پارلمانی و حفظ انسجام دولتش به کار گرفته شده‌اند.
در چنین فضایی، تولید بحران و مدیریت آن به یکی از ابزارهای اصلی سیاست‌ورزی نتانیاهو تبدیل شده است؛ او تلاش می‌کند با تحمیل وضعیت اضطراری دائمی، خود را به‌عنوان «رهبر امنیتی» جا بزند، چهره‌ای که در شرایط خطر، جایگزینی برایش وجود ندارد.مشروعیت‌سازی از دل ناکامی‌هابه باور الدبش که در آثار و تحقیقاتش درباره نقد و بازخوانی تاریخ توراتی، تلاش می‌کند، روایت‌های توراتی را با داده‌های باستان‌شناسی و جغرافیای تاریخی تطبیق دهد و بسیاری از فرضیه‌های رایج را به چالش بکشد، با وجود انتقادهای مکرر از ناکامی‌های نتانیاهو در دستیابی به دستاوردهای راهبردی ملموس، او از همین تصویر برای تقویت مشروعیت سیاسی خود و حفظ جایگاهش در رأس هرم قدرت بهره می‌برد.نتانیاهو؛ استثنای قدرت‌طلب در تاریخ رژیم صهیونیستیبرخی نویسندگان و تحلیل‌گران، نتانیاهو را پدیده‌ای استثنایی در تاریخ رهبری سیاسی اسرائیل می‌دانند. به‌گفته آنان، او نخست‌وزیری است که حفظ قدرت را به هدفی مستقل تبدیل کرده، بی‌آن‌که پروژه ملی فراگیر یا چشم‌انداز راهبردی فراتر از بقای شخصی‌اش در قدرت داشته باشد.دو چهره از یک رهبردر مقابل، برخی پژوهشگران دو تصویر متفاوت از نتانیاهو در طول مسیر سیاسی‌اش ترسیم می‌کنند:تصویر نخست: مربوط به دهه ۱۹۹۰ میلادی، زمانی که او به‌عنوان رهبر جوانی با غرور بالا، ایدئولوژی تند و آمادگی دائمی برای رویارویی شناخته می‌شد.تصویر دوم: در دوره‌های بعدی نخست‌وزیری‌اش شکل گرفت، جایی که او محتاط‌تر، عمل‌گراتر و متمایل‌تر به محاسبات واقع‌گرایانه ظاهر شد.
با این حال، این دیدگاه وجود یک نخ پیونددهنده میان دو مرحله مذکور را نفی نمی‌کند؛ نخی که در اولویت‌دادن به بقای سیاسی ریشه دارد؛ چه این اولویت در قالب رویارویی مستقیم ایدئولوژیک ظاهر شود و چه در شکل رفتاری واقع‌گرایانه‌تر و مبتنی بر مهار و مدیریت.ژابوتینسکی و «دیوار آهنین»؛ ریشه‌های ذهنیت نتانیاهودیدگاه سیاسی بنیامین نتانیاهو در چارچوب «صهیونیسم تجدیدنظرطلب» شکل گرفت؛ جریانی که از کودکی تحت تأثیر پدرش، بنزیون نتانیاهو در ذهن او نهادینه شد. بنزیون مورخ یهودی، تاریخ قوم یهود را به‌عنوان سلسله‌ای از فاجعه‌های اجتناب‌ناپذیر در ذهن فرزندش ترسیم کرد؛ تصویری که بی‌بی را به‌سوی پذیرش فلسفه «دیوار آهنین» سوق داد.فلسفه دیوار آهنین؛ قدرت به‌جای مصالحهفلسفه «دیوار آهنین» را زیو ژابوتینسکی (۱۸۸۰–۱۹۴۰) در دههٔ ۱۹۲۰ میلادی پایه‌گذاری کرد. او معتقد بود که اسرائیل باید با قدرت نظامی قاطع و پیش‌دستانه، خود را در حصاری نفوذناپذیر از بازدارندگی قرار دهد. بر اساس این دیدگاه، یهودیان باید همواره آماده «هولوکاست بعدی» باشند؛ باوری که به‌گفته متفکر فرانسوی دومینیک ویدال، «خلاصه ناب صهیونیسم تجدیدنظرطلب آمیخته با لیبرالیسم افراطی آمریکایی» است.در مقاله معروف «دیوار آهنین» که ژابوتینسکی در سال ۱۹۲۳ منتشر کرد، او صراحتاً نوشت: «توافق داوطلبانه غیرممکن است». به‌زعم او، تا زمانی که فلسطینی‌ها امیدی هرچند اندک به رهایی از سلطه اسرائیل داشته باشند، حاضر به مصالحه نخواهند شد؛ نه با وعده‌های زیبا، نه با تأمین معیشت. چرا که آنها «رعیت» نیستند، بلکه «ملتی زنده» هستند.