سریال سووشون با اقتباسی ناکارآمد از متن سیمین دانشور با قبح شکنی و نشان دادن تصاویری خلاف تربیت ایرانی اسلامی پیامدهای مختلفی را در جامعه ایجاد خواهد کرد.
پخش بخش‌های مبتذل سریال «سووشون» که پیش‌ازاین به دلیل تعهد به عدم انتشار، متوقف شده بود، بار دیگر این اثر را در کانون توجهات قرار داده است. از جمله صحنه‌های جنجال‌برانگیز این سریال، نمایش صحنه رقص یک زن است که در تاریخ سینمای پس از انقلاب بی‌سابقه تلقی می‌شود. این اقدام، نه‌تنها به مثابه یک قبح‌شکنی فرهنگی تفسیر شده، بلکه زمینه‌ساز طرح پرسش‌های متعددی درباره اهداف و پیامدهای چنین حرکتی گردیده است.در تحلیل این رویداد، سه فرضیه اصلی قابل طرح است:۱. فرضیه امنیتی: هنجارشکنی برنامه ریزی شده بر اساس این نگاه، سریال «سووشون» و پروژه‌های مشابه، با مأموریت مشخصی برای عادی‌سازی رفتارها و ارزش‌های مغایر با فرهنگ عمومی و هنجارهای اجتماعی عمل می‌کنند. صاحبان این تحلیل، بر این باورند که چنین آثاری در چارچوب یک برنامه کلان برای دگرگونی فرهنگی و ایجاد گسست از ارزش‌های اصیل جامعه طراحی می شوند.۲. فرضیه ضعف حکمرانی و تشویق به قانون‌شکنی فرض دوم بر این نگاه استوار است که هدف از تولید و پخش چنین آثاری، به رخ کشیدن ضعف دستگاه‌های نظارتی و حاکمیتی است تا از این طریق، زمینه برای تهییج دیگران به تقلید و قانون‌شکنی فراهم شود. این نگاه، پخش سریال‌هایی مانند «سووشون» را ابزاری برای به چالش کشیدن اقتدار نظام فرهنگی و ایجاد فضای آنارشیک تفسیر می‌کند.
۳. فرضیه تجاری و استفاده ابزاری از زناما فرض سوم، که ماهیتی اقتصادی-فرهنگی دارد، دلیل چنین اقداماتی را نه در انگیزه‌های امنیتی یا سیاسی، بلکه در منطق بازار و سودجویی تهیه‌کنندگان می‌داند. بر این اساس، هنجارشکنی و نمایش صحنه‌های جنجالی، راهکاری برای جلب توجه مخاطب و افزایش بیننده و در نتیجه، کسب درآمد بیشتر است. در این فرآیند، از زن به عنوان ابزاری برای تحریک کنجکاوی و غرایز مخاطب استفاده می‌شود؛ رویکردی که در برنامه‌هایی مبتذلی مانند «عشق ابدی» و «زن روز» نیز کاملا واضح و مشهود است. این نگاه، در واقع، بهره‌گیری از بدن زن را در راستای اهداف اقتصادی توجیه می‌کند و از قضا، تحت عنوان آزادی‌خواهی، زن را به کالایی برای مصرف تبدیل می‌کند. این همان نقطه‌ای است که انقلاب اسلامی با تکیه بر جایگاه عزتمند زن، در مقابل آن ایستاده است.راهکار چیست؟دو فرض اول، عمدتاً امنیتی و اطلاعاتی هستند و نیازمند بررسی و مداخله نهادهای مربوطه می‌باشند. اما فرض سوم، علاوه بر ضرورت برنامه‌ریزی سیاستگذاران فرهنگی، مستلزم افزایش آگاهی عمومی و فهم جامعه از مکانیزم‌های پنهانِ بهره‌کشی فرهنگی و اقتصادی است. تنها از طریق تقویت بینش فرهنگی مردم و طراحی سازوکارهای حمایتی می‌توان در مقابل چنین پدیده‌هایی ایستادگی کرد.