رسانه‌های خارج‌نشین با نمایش بی‌طرفی، در عمل بر اساس منافع لحظه‌ای رفتار می‌کنند؛ قهرمان‌سازی و تخریب سریع سوژه‌ها بخشی از راهبرد آن‌هاست، حال تفاوتی ندارد شهرام گودرزی بی‌فایده باشید یا کنسرت همایون شجریان و تلاش برای همگرایی کشور.
اختلال شخصیت عبارتی است که همه شنیده‌ایم؛ اما در دنیای رسانه‌ای امروز می‌توان نمونه‌های آن را به‌خوبی در برخی رسانه‌های خارج‌نشین مشاهده کرد. رسانه‌هایی که در یک لحظه از فردی یا جریانی به‌شدت حمایت می‌کنند و پروژه‌های رسانه‌ای پرقدرتی را حول آن شکل می‌دهند، اما به‌محض مواجهه با رفتاری یا سخنی برخلاف میلشان، بلافاصله زمین بازی را عوض کرده و به نقد تند، تخریب و حتی فحاشی روی می‌آورند.این روزها چند مثال روشن برای این رفتار متناقض وجود دارد. یکی از آن‌ها ماجرای شهرام گودرزی است؛ فردی که تصمیم گرفته از کلاردشت پیاده به سمت شیراز حرکت کند. در ابتدا رسانه‌های سلطنت‌طلب و خارج‌نشین این اقدام را به‌طور گسترده تبلیغ و برجسته کردند، اما بعد از انتشار چند صحنه که در آن‌ها اشاره‌ای به رسانه‌های خارجی و دفاع از کشور دیده شد، ناگهان موضع عوض کردند و شروع به برچسب‌زنی و تخریب کردند و در عرض چند روز از یک هنرمند وطن دوست آریایی عاشق کوروش توسط سلطنت طلب‌ها تبدیل شد به پروژه!البته باید توجه داشت که هم موج توجه رسانه‌ها، میکرو‌رسانه‌ها و فضای مجازی به شهرام گودرزی و هم تخریب‌های بعدی علیه او، هر دو در قالب پروژه‌ای رسانه‌ای قابل تحلیل‌اند. از سوی دیگر، خود او نیز با سخنان عوامانه و سفری غیرمنطقی ــ آن هم در شرایطی که مدعی است طی پنج روز مسافت ۵۲۵ کیلومتری را پیموده، در حالی که میانگین پیاده‌روی انسان حدود پنج کیلومتر در ساعت است ــ و با کپی‌برداری از برخی مناسک مذهبی، تلاش کرده است مخاطبانی را با خود همراه سازد.
با این حال، سوژه اصلی بحث ما شخص گودرزی نیست؛ بلکه پروپاگاندایی است که به‌یک‌باره برای حمایت از او شکل گرفت و تنها چند روز بعد به تخریب شدید او انجامید. همین چرخش ناگهانی، بیش از آنکه درباره یک فرد خاص باشد، نشان‌دهنده سازوکار رسانه‌هایی است که بر اساس منافع لحظه‌ای عمل می‌کنند.نمونه دیگر، ماجرای کنسرت همایون شجریان است. درست پس از انتشار خبر برگزاری کنسرت او، هجمه‌های سنگینی علیه وی شکل گرفت؛ با این محور که «او حکومتی شده» و از مردم فاصله گرفته است. این در حالی است که کنسرت مزبور قرار بود برای مردم ایران برگزار شود و دلیل عدم برگزاری آن هم کوتاهی معاونت هنری وزارت ارشاد بود و ارتباطی با آن فضاسازی‌ها نداشت.این مثال‌ها به‌خوبی نشان می‌دهد که رسانه‌های خارج‌نشین و وابسته، برخلاف آنچه ادعا می‌کنند، هرگز بی‌طرف و مستقل نیستند. آن‌ها با ترفند «بی‌طرفی رسانه‌ای» سعی می‌کنند اعتماد بخشی از مخاطبان را به دست آورند، اما در عمل همه موضوعات را از دریچه منافع سیاسی و ایدئولوژیک خود می‌سنجند. به همین دلیل، تا زمانی که یک فرد یا جریان در چارچوب سناریوهای از پیش‌تعریف‌شده آن‌ها قرار بگیرد، از او به‌شدت حمایت می‌کنند و حتی او را به نماد و قهرمان تبدیل می‌سازند. اما به‌محض اینکه کوچک‌ترین نشانه‌ای از استقلال فکری، دفاع از هویت ملی یا انتقاد از سیاست‌های آنان دیده شود، همان فرد یا جریان با شدیدترین حملات مواجه می‌شود و تمام سرمایه‌گذاری رسانه‌ای روی او نابود می‌شود.
این رفتار متناقض بیانگر آن است که هدف اصلی چنین رسانه‌هایی نه حقیقت‌گویی، نه همراهی با مردم و نه دغدغه فرهنگی یا اجتماعی، بلکه صرفاً بهره‌برداری سیاسی است. آن‌ها تلاش می‌کنند با دوگانه‌سازی‌های کاذب، جامعه را قطبی کنند و با مدیریت افکار عمومی، افراد را در مسیر دلخواه خود هدایت کنند. در واقع، حقیقت در نگاه این رسانه‌ها تنها تا جایی ارزش دارد که ابزار تحقق اهداف سیاسی‌شان باشد.از این منظر، ماجرای شهرام گودرزی یا کنسرت همایون شجریان تنها دو نمونه از ده‌ها نمونه مشابه‌اند که نشان می‌دهند رسانه‌های خارج‌نشین در اصل بیشتر شبیه یک «اتاق عملیات روانی» عمل می‌کنند تا یک رسانه حرفه‌ای. آن‌ها نه در پی انعکاس واقعیت، بلکه در پی ساختن روایتی گزینشی هستند؛ روایتی که هر روز بر اساس تغییر منافع و سناریوهای سیاسی بازنویسی می‌شود.